عسل مامان

عیدونه

عزیزکم دیروز با بابایی بردیم کادوهای عید مامان جون و خاله و عمه رو..... دادیم ، خواستم بدونی چهارشنبه سوری آخر ساله قراره برا مامانی هم عیدونه بیاد  حالا قهر نکن تو هم زودتر بیا تا بتونی از خاله و عمه و ..... عیدونه بگیری ،اما هنوز تو پیشمون نیستی ناز نازی من، اما از  مامانی می شنوی بیا گلم من و بابا رو تنها نذار دلمون تنگ شده برات       ، عیدونه نی نی نازم پیش من و بابایی محفوظه ......  فعلاً کار دارم جیگر مامان باید برم ...
24 اسفند 1389

تاسیس وبلاگ

  عزیزکم این وبلاگه توست درستش کردم تا یه روزی خودت بیایی خاطراتت رو اینجا بنویسی   بدنیا اومدنت ، دندون درآوردنت ، چهار دست و پا رفتن ، پا گرفتنت ومهد رفتنت ، مدرسه   رفتنت ، دانشگاه رفتنت ، برای زندگی مشترک آماده شدنت ، ازدواج کردنت و عمر رفته ما ،   پیر شدن من و بابایی  و .................  من و بابایی رو زیاد منتظر نذاری هااااااااااا منتظرتیم   بدو بیا .......  عسل مامان تا به امروز نصف خونه رو تمیز کردم خریدهای عید رو هم تموم کردم هم من، هم بابایی،  تا هفته بعد می خوام کارهای خونه رو تمیز کنم وبعدش  منتظر عیدیم امسال...
23 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل مامان می باشد